سوره
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30








جستجو





  متن نامه دوم مقام معظم رهبری به جوانان غرب   ...

بسم الله الرحمن الرحیم

به عموم جوانان در کشورهای غربی

حوادث تلخی که تروریسم کور در فرانسه رقم زد، بار دیگر مرا به گفتگو با شما جوانان برانگیخت. برای من تأسف‌باراست که چنین رویدادی بستر سخن را بسازد، اما واقعیت این است که اگر مسائل دردناک زمینه‌ای برای چاره اندیشی و محملی برای هم فکری فراهم نکند، خسارت دوچندان خواهد شد. رنج هر انسانی درهرنقطه از جهان به خودی خود برای هم‌نوعان اندوه‌باراست.

منظرۀ کودکی که در برابر دیدگان عزیزانش جان می‌‌دهد، مادری که شادی خانواده‌اش به عزا مبدّل می‌شود، شوهری که پیکر بی‌جان همسرش را شتابان به سویی می‌برد، و تماشاگری که نمی‌داند تا لحظاتی دیگر آخرین پردۀ نمایش زندگی را خواهد دید، مناظری نیست که عواطف و احساسات انسانی را برنیانگیزد. هر کس که از محبّت و انسانیّت بهره‌ای برده باشد از دیدن این صحنه‌ها متأثر و متألّم می‌شود، چه در فرانسه رخ دهد چه در فلسطین و عراق و لبنان و سوریه.

بنیانهای یک تعامل صحیح و شرافتمندانه را با جهان اسلام پی‌ریزی کنید

قطعاً یک و نیم میلیارد مسلمانان همین احساس را دارند و از عاملان و مسبّبان این فجایع منزجر و بیزارند. امّا مسأله این است که رنج‌های امروز اگر مایۀ ساختن فردایی بهتر و ایمن‌تر نشود، فقط به خاطره‌هایی تلخ و بی‌ثمر فرو خواهد کاست. من ایمان دارم که تنها شما جوانهایید که با درس گرفتن از ناملایمات امروز قادر خواهید بود راه‌هایی نو برای ساخت آینده بیابید و سدّ بیراهه‌هایی شوید که غرب را به نقطه کنونی رسانده است.

درست که امروز تروریسم درد مشترک ما و شماست، اما لازم است بدانید که ناامنی و اضطرابی که در حوادث اخیر تجربه کردید، بارنجی که مردم عراق، یمن، سوریه و افغانستان طیّ سال های متمادی تحمّل کرده‌اند دو تفاوت عمده دارد. نخست این که دنیای اسلام در ابعادی به مراتب وسیع‌تر، در حجمی انبوه‌تر و به مدت بسیار طولانی‌تر قربانی وحشت‌افکنی و خشونت بوده است، و دوم این که متأسفانه این خشونت‌ها همواره از طرف برخی از قدرت‌های بزرگ به شیوه‌های گوناگون و به شکل مؤثر حمایت شده است.

امروز کمتر کسی از نقش ایالات متحدّه امریکا در ایجاد یا تقویت و تسلیح القاعده، طالبان و دنباله های شوم آنان بی اطلاع است. در کنار این پشتیبانی مستقیم، حامیان آشکار و شناخته شدۀ تروریسم تکفیری علی‌رغم داشتن عقب‌مانده‌ترین نظامهای سیاسی، همواره در ردیف متّحدان غرب جای گرفته‌اند، و این در حالی است که پیشروترین و روشن‌ترین اندیشه‌های برخاسته از مردمسالاریهای پویا در منطقه بی‌رحمانه مورد سرکوب قرار گرفته است. برخورد دوگانۀ غرب با جنبش بیداری در جهان اسلام نمونۀ گویایی از تضادّ در سیاست‌های غربی است.

چهرۀ دیگر این تضادّ در پشتیبانی از تروریسم دولتی اسرائیل دیده می‌شود. مردم ستمدیدۀ فلسطین بیش از شصت سال است که بدترین نوع تروریسم را تجربه می‌کنند. اگر مردم اروپا اکنون چند روزی در خانه‌های خود پناه می‌گیرند و از حضور در مجامع و مراکز پرجمعیت پرهیز می‌کنند، یک خانوادۀ فلسطینی دهها سال است که حتّی در خانۀ خود از ماشین کشتار و تخریب رژیم صهیونیست در امان نیست. امروزه چه نوع خشونتی را می توان از نظر شدّت قساوت با شهرک‌سازی‌های رژیم صهیونیست مقایسه کرد؟

این رژیم بدون اینکه هرگز به طور جدّی و مؤثر مورد سرزنش متحدان پرنفوذ خود و یا لااقلّ نهادهای به ظاهر مستقلّ بین المللی قرار گیرد، هر روز خانۀ فلسطینان را ویران و باغها و مزارعشان را نابود می‌کند، بی‌آنکه حتّی فرصت انتقال اسباب زندگی یا مجال جمع آوری محصول کشاورزی را به آنان بدهد و همۀ اینها اغلب در برابر دیدگان وحشت‌زده و چشمان اشکبار زنان و کودکانی روی می‌دهد که شاهد ضرب و جرح اعضای خانواده خود و در مواردی انتقال آنها به شکنجه‌گاههای مخوف‌اند. آیا در دنیای امروز قساوت دیگری را در این حجم و ابعاد و با این تداوم زمانی می‌شناسید؟

به گلوله بستن بانویی در وسط خیابان فقط به جرم اعتراض به سربازِ تا دندان مسلّح، اگر تروریسم نیست پس چیست؟ این بربریّت چون توسط نیروی نظامی یک دولت اشغالگر انجام می‌شود، نباید افراطی‌گری خوانده شود؟ یا شاید این تصاویر فقط به این علت که 60 سال مکرراً از صفحۀ تلویزیون‌ها دیده شده، دیگر نباید وجدان ما را تحریک کند.

بنیانهای یک تعامل صحیح و شرافتمندانه را با جهان اسلام پی‌ریزی کنید

لشکرکشی‌های سالهای اخیر به دنیای اسلام که خود قربانیان بی‌شماری داشت، نمونه‌ای دیگر از منطق متناقض غرب است. کشورهای مورد تهاجم، علاوه بر خسارتهای انسانی، زیرساختهای اقتصادی و صنعتی خود را از دست داده‌اند، حرکت آنها به سوی رشد و توسعه به توقف یا کندی گراییده، و در مواردی دهها سال به عقب برگشته‌اند. با وجود این، گستاخانه از آنان خواسته می‌شود که خود را ستمدیده ندانند. چگونه می‌توان کشوری را به ویرانه تبدیل کرد و شهر و روستایش را به خاکستر نشاند، سپس به آنها گفت که لطفاً خود را ستمدیده ندانید! به جای دعوت به نفهمیدن و یا از یاد بردن فاجعه‌ها، آیا عذرخواهی صادقانه بهتر نیست؟ رنجی که در این سالها دنیای اسلام از دورویی و چهره‌آرایی مهاجمان کشیده است، کمتر از خسارتهای مادّی نیست.

جوانان عزیز! من امید دارم که شما در حال یا آینده این ذهنیّت آلوده به تزویر را تغییر دهید، ذهنیّتی که هنرش پنهان کردن اهداف دور و آراستن اغراض موذیانه است. به نظر من نخستین مرحله در ایجاد امنیّت و آرمش، اصلاح این اندیشۀ خشونت زاست. تا زمانی که معیارهای دوگانه بر سیاست غرب مسلط باشد و تا وقتی که تروریسم در نگاه حامیان قدرتمندش به انواع خوب و بد تقسیم شود، و تا روزی که منافع دولتها بر ارزشهای انسانی و اخلاقی ترجیح داده شود، نباید ریشه‌های خشونت را در جای دیگر جستجو کرد.

متأسفانه این ریشه‌ها طی سالیان متمادی به تدریج در أعماق سیاستهای فرهنگی غرب نیز رسوخ کرده و یک هجوم نرم و خاموش را سامان داده است. بسیاری از کشورهای دنیا به فرهنگ بومی و ملی خود افتخار می‌کنند، فرهنگهایی که در عین بالندگی وزایش، صدها سال جوامع بشری را به خوبی تغذیه کرده است.

دنیای اسلام نیز از این امر مستثنی نبوده است. اما در دوره معاصر، جهان غرب با بهره گیری از ابزارهای پیشرفته بر شبیه سازی و همانندسازی فرهنگی جهان پافشاری می‌کند. من تحمیل فرهنگ غرب بر سایر ملتها و کوچک شمردن فرهنگهای مستقل را یک خشونت خاموش و بسیار زیانبار تلقی می‌کنم.

تحقیر فرهنگهای غنی و اهانت به محترم‌ترین بخشهای آنها درحالی صورت می‌گیرد که فرهنگ جایگزین به هیچ وجه از ظرفیت جانشینی برخوردار نیست. به طور مثال، دو عنصر “پرخاشگری” و “بی بند و باری اخلاقی” که متأسفانه به مؤلفه‌های اصلی فرهنگ غربی تبدیل شده است، مقبولیت و جایگاه آن را حتی در خاستگاهش تنزل داده است. اینک سؤال این است که اگر ما یک فرهنگ ستیزه جو، مبتذل و معنا گریز را نخواهیم گنهکاریم؟ اگر مانع سیل ویرانگری شویم که در قالب انواع محصولات شبه هنری به سوی جوانان ما روانه می‌شود، مقصریم؟

من اهمیت و ارزش پیوندهای فرهنگی را انکار نمی‌کنم. این پیوندها هرگاه در شرایط طبیعی و با احترام به جامعه پذیرا صورت گرفته، رشد و بالندگی و غنا را به ارمغان آورده است. در مقابل، پیوندهای ناهمگون و تحمیلی ناموفق و خسارت‌بار بوده است. با کمال تأسف باید بگویم که گروه‌های فرومایه‌ای مثل داعش زاییده اینگونه وصلتهای ناموفق با فرهنگهای وارداتی است. اگر مشکل واقعا عقیدتی بود، می‌بایست پیش از عصر استعمار نیز نظیر این پدیده‌ها در جهان اسلام مشاهده می‌شد، درحالیکه تاریخ خلاف آن را گواهی می‌دهد.

مستندات مسلم تاریخی به روشنی نشان می‌دهد که چگونه تلاقی استعمار با یک تفکر افراطی و مطرود آن هم در دل یک قبیله بدوی، بذر تندروی را در این منطقه کاشت. و گرنه چگونه ممکن است از یکی از اخلاقی‌ترین و انسانی‌ترین مکاتب دینی جهان که در متن بنیادین خود گرفتن جان یک انسان را به مثابه کشتن همه بشریت می‌داند، زباله ای مثل داعش بیرون بیاید؟

بنیانهای یک تعامل صحیح و شرافتمندانه را با جهان اسلام پی‌ریزی کنید

از طرف دیگر باید پرسید چرا کسانی که در اروپا متولد شده‌اند و در همان محیط پرورش فکری و روحی یافته‌اند، جذب این نوع گروه‌ها می‌شوند؟ آیا می‌توان باور کرد که افراد با یکی دو سفر به مناطق جنگی ناگهان آنقدر افراطی می‌شوند که هم‌وطنان خود را گلوله باران کنند؟ قطعا، نباید تأثیر یک عمر تغذیه فرهنگی ناسالم درمحیط آلوده و مولّد خشونت را فراموش کرد. باید دراین زمینه تحلیلی جامع داشت، تحلیلی که آلودگی‌‌های پیدا وپنهان جامعه را بیابد. شاید نفرت عمیقی که طی سالهای شکوفایی صنعتی و اقتصادی، در اثر نابرابری‌ها و احیاناً تبعیض‌های قانونی و ساختاری در دل اقشاری از جوامع غربی کاشته شده، عقده‌هایی را ایجاد کرده که هر از چندی بیمارگونه به این صورت گشوده می‌شود.

به هر حال این شمایید که باید لایه‌های ظاهری جامعه خود را بشکافید، گره‌ها و کینه‌ها را بیابید و بزدایید. شکافها را به جای تعمیق باید ترمیم کرد. اشتباه بزرگ در مبارزه با تروریسم واکنش‌های عجولانه‌ای است که گسستهای موجود را افزایش دهد. هرحرکت هیجانی و شتابزده که جامعه مسلمان ساکن اروپا و امریکا را که متشکل از میلیونها انسان فعال و مسئولیت‌پذیر است، در انزوا یا هراس و اضطراب قرار دهد و بیش از گذشته آنان را از حقوق اصلی شان محروم سازد و ازصحنه اجتماع کنار گذارد، نه تنها مشکل را حل نخواهد کرد، بلکه فاصله‌ها را عمق و کدورت‌ها را وسعت خواهد داد. تدابیر سطحی و واکنشی مخصوصاً اگر وجاهت قانونی بیابد، جز اینکه با افزایش قطب‌بندی‌های موجود، راه را بر بحران‌های آینده بگشاید، ثمر دیگری نخواهد داشت.

طبق اخبار رسیده، در برخی از کشورهای اروپایی مقرراتی وضع شده است که شهروندان را به جاسوسی علیه مسلمانان وا می‌دارد. این رفتارها ظالمانه است و همه می‌دانیم که ظلم خواه ناخواه خاصیت برگشت پذیری دارد. وانگهی مسلمانان شایسته این ناسپاسی‌ها نیستند. دنیای باختر قرن‌هاست که مسلمانان را به خوبی می‌شناسد. هم آن روز که غربیان در خاک اسلام میهمان شدند و به ثروت صاحبخانه چشم دوختند و هم روز دیگر که میزبان بودند و از کار و فکر مسلمانان بهره جستند، اغلب جز مهربانی و شکیبایی ندیدند.

بنابراین من از شما جوانان می خواهم که بر مبنای یک شناخت درست و با ژرف بینی و با استفاده از تجربه‌های ناگوار، بنیان‌های یک تعامل صحیح و شرافتمندانه را با جهان اسلام پی ریزی کنید. در این صورت، در آینده‌ای نه چندان دور خواهید دید بنایی که بر چنین شالوده‌ای استوار کرده‌اید، سایه اطمینان و اعتماد را بر سر معمارانش می‌گستراند، گرمای امنیت و آرامش را به آنان هدیه می‌دهد و فروغ امید به آینده‌ای روشن را بر صفحه گیتی می‌تاباند.

سید علی خامنه ای
8 آذر 1394

موضوعات: رهبری  لینک ثابت



[یکشنبه 1394-09-15] [ 08:26:00 ق.ظ ]





  عکسی منحصربه‌فرد از حرم حضرت عباس(ع) در روز اربعین   ...

موضوعات: محرم  لینک ثابت



 [ 08:24:00 ق.ظ ]





  بازتاب نامه دوم رهبر انقلاب به جوانان غربی   ...

 

خبرگزاری فرانسه با اشاره به نامه رهبر معظم انقلاب نوشت: رهبر عالی ایران در دومین نامه خود خطاب به جوانان در کشورهای اروپایی و آمریکا استانداردهای دوگانه غرب را محکوم کرد.
 

خبرگزاری فرانسه در ادامه نوشت؛ رهبر ایران در این نامه که به زبانهای انگلیسی و فرانسوی منتشر شده است گفت: هرکس که از محبّت و انسانیّت بهره‌ای برده باشد، از دیدن این صحنه‌ها متأثّر و متألّم میشود؛ چه در فرانسه رخ دهد، چه در فلسطین و عراق و لبنان و سوریه.

براساس این گزارش، رهبر ایران با محکوم کردن سیاستهای متضاد آمریکا در ایجاد، تغذیه و مسلح کردن گروههای مثل القاعده و طالبان و دیگر گروههای تروریستی تاکید کرد که امروز تروریسم درد مشترک ماست.

رهبر ایران در ادامه نامه خود به جوانان غربی گفت: حمله نظامی به جهان اسلام در سالهای اخیر که قربانیان بیشماری داشته است نمونه دیگری از سیاستهای متناقض غرب است.

این خبرگزاری فرانسوی در ادامه مینویسد: این دومین نامه رهبر ایران خطاب به جوانان غربی و ادامه پیام اول وی است که در ژانویه 2015 و بعد از حمله به دفتر مجله شارلی ابدو و یک سوپرمارکت یهودی در پاریس است.

 

موضوعات: رهبری  لینک ثابت



 [ 08:22:00 ق.ظ ]





  ارسال روزانه ۱۰۰ هزار قرص نان برای زائرین اربعین   ...

مدير عامل شركت غله و خدمات بازرگانی منطقه يك گفت: به منظور تأمین نان مصرفی زائرین اربعین حسینی در كشور عراق روزانه ۱۰۰ هزار قرص نان به عتبات عالیات ارسال می‌شود.

به گزارش خبرگزاری مهر، پیمان زندی اظهار داشت: در جلسه ستاد هماهنگی ارائه تسهیلات به زائرین اربعین حسینی مقرر شد روزانه ۱۰۰ هزار قرص نان برای زائرین اربعین حسینی در مسیر نجف تا کربلای معلی توزیع شود.

پیمان زندی افزود: در اين زمينه هماهنگی لازم با شرکت بازرگانی دولتی ایران، استانداری تهران، اتحادیه نانوایان سنتی و صنعتی حجیم و نیمه حجیم، انجمن آردسازان، فرودگاه بین المللی حضرت امام خمینی (ره)، معاون بازرگانی و پایگاه بسیج منطقه یک صورت گرفته است.

وی افزود: ارسال نان براي زائرين عتبات عاليات به صورت ویژه از روز پنجم تا پایان روز یازدهم آذر ماه به شکل شبانه روزی انجام می‌شود.

موضوعات: محرم, رهبری  لینک ثابت



[یکشنبه 1394-09-08] [ 11:25:00 ق.ظ ]





  توضیحى درباره مسیر کاروان اسیران کربلا از کوفه به شام و از شام تا مدینه   ...

کاروان اسیران کربلا را پس از انتقال به کوفه، اندکى نگاه داشتند و سپس به سوى دمشق، پایتخت حکومت اُمویان، فرستادند. مسیر حرکت این کاروان، در کتب تاریخ و سیره، معیّن نشده است. از این رو، پیموده شدن هر کدام از مسیرهاى میان کوفه و دمشقِ آن روزگار، محتمل است.
برخى خواسته‌اند با ارائه شواهدى، حرکت آنان را از یکى از این چند راه، قطعى نشان دهند؛ ولى مجموع قرائن، ما را به اطمینان کافى نمى رساند. [1] ما ابتدا راه‌هاى موجود آن روزگار را بر مى شمریم و سپس، قرائن ارائه شده را بررسى مى کنیم. ذکر این نکته پیش از ورود به بحث، لازم است که میان کوفه و دمشق، فقط سه راه اصلى بوده است. البتّه هر کدام از این راه ها، در بخشى از مسیر، فرعى‌هاى متعدّد کوتاه و بلندى هم داشته اند که طبیعى است. [2]

مسیر حرکت کاروان اسیران کربلا، از کوفه به شام

راه نخست:راه بادیه
کوفه، در عرض جغرافیایىِ حدود 32 درجه و دمشق، در عرض جغرافیایىِ حدود 33 واقع است. این، بدان معناست که مسیر طبیعى میان این دو شهر، تقریبا بر روى یک مدار، قرار دارد و نیازى به بالا رفتن و پایین آمدن بر روى زمین، جز در حدّ کسرى از یک درجه نیست. بر روى این مدار، راهى واقع بوده که به «راه بادیه» مشهور بوده است. این مسیر، کوتاه ترین راه بین این دو شهر است و حدود 923 کیلومتر [3] مسافت داشته است.
مشکل اصلى این راه کوتاه، گذشتن آن از صحراى بزرگ میان عراق و شام است که از روزگاران کهن، به «بادیة الشام» مشهور بوده است. این مسیر، براى افرادى قابل استفاده بوده که امکانات کافى (بویژه آب) براى پیمودن مسافت هاى طولانى میان منزل هاى دور از همِ صحرا را داشته اند، هر چند، گاهى شتاب مسافر، او را وادار به پیمودن این مسیر مى کرده است.
گفتنى است در صحراها، شهرهاى بزرگ، وجود ندارند؛ امّا این به معناى نبودن راه یا چند آبادى کوچک نیست.

راه دوم: راه کناره فرات
فرات، یکى از دو رود بزرگ عراق است که از ترکیه سرچشمه مى گیرد و پس از گذشتن از سوریه و عراق، به خلیج فارس مى پیوندد. کوفیان، براى مسافرت به شمال عراق و شام، از کناره این رود، حرکت مى کردند تا هم به آب، دسترس داشته باشند و هم از امکانات شهرهاى ساخته شده در کناره فرات، استفاده کنند. گفتنى است لشکرهاى انبوه و کاروان هاى بزرگ که به آب فراوان نیاز داشتند، ناگزیر از پیمودن این مسیر بودند. [4]
این مسیر، ابتدا از کوفه به مقدار زیادى به سوى شمال غرب مى رود و سپس از آن جا به سوى جنوب، بر مى گردد و با گذر از بسیارى از شهرهاى شام، به دمشق مى رسد. این راه، انشعاب هاى متعدّد داشته و با طول تقریبى 1190 تا 1333 کیلومتر، جاى گزین مناسبى براى راه کوتاه، امّا سختِ بادیه بوده است. مجموع این راه و راه بادیه را مى توان به یک مثلّث، تشبیه کرد که قاعده آن، راه بادیه است.

راه سوم: راه کناره دجله
دجله، دیگر رود بزرگ عراق است و آن نیز مانند فرات، از ترکیه سرچشمه مى گیرد؛ امّا از شام نمى گذرد و درگذشته، براى رفتن به شمال شرق عراق، از مسیر کناره آن، استفاده مى کرده اند. این راه، مسیر اصلى میان کوفه و دمشق، نبوده است و باید پس از پیمودن مقدار کوتاهى از آن، کم کم به سمت غرب پیچید و پس از طىّ مسیر نه چندان کوتاهى، به راه کناره فرات پیوست و از آن طریق، وارد دمشق شد. این مسیر را مى توان سه ضلع از یک مستطیل دانست که ضلع دیگر طولىِ آن را راه بادیه و سه ضلع یاد شده آن را: مسافت پیموده شده از کوفه به سمت شمال، راه پیموده شده به سمت غرب، و راه پیموده شده به سمت جنوب ـ که بازگشت به بخشى از مسیر پیموده شده قبلى است ـ، تشکیل مى دهند. از این رو، از همه راه هاى دیگر، طولانى تر است و طول آن، حدود 1545 کیلومتر است. این راه را «راه سلطانى» نامیده اند.

چند نکته قابل توجّه

ما دلیل روشن و گزارش تاریخى معتبر و کهنى براى اثبات عبور کاروان اسیران کربلا از یکى از این سه راه، در دست نداریم و حدیثى نیز از اهل بیت علیهم السلام در این باره به ما نرسیده است. آنچه در دسترس ماست، برخى نشانه هاى جزئى و ناکافى اند که به صورت پراکنده، در برخى کتاب ها آمده اند، و نیز قصّه‌پردازى‌ها و شرح حال هاى بى سند و نامعتبرى که در کتاب هاى غیر قابل استناد (مانند مقتل ساختگى منسوب به ابو مِخنَف)، آمده و سپس در کتاب هاى دیگر، تکرار شده اند. [5] اینک، نشانه هاى جزئىِ پیش گفته را بررسى مى‌کنیم:

1. در معجم البلدان ـ که یک کتاب کهن جغرافیایى است ـ در معرّفى بخشى از شهر حَلَب در شام، آمده است: «در غرب شهر و در دامنه کوه جوشن، قبر محسن بن حسین علیه السلام است که گمان دارند وقتى اسیران [کربلا] را از عراق به دمشق مى بردند، او از مادرش سقط شده است و یا کودکى بوده است همراه آنان که در حَلَب، در گذشته و همان جا دفن شده است.»[6]
معلوم است که این گزارش، در صورت درستى، عبور کاروان از راه بادیه را نفى مى کند (زیرا حَلَب، در آن مسیر قرار ندارد)؛ امّا به تنهایى نمى تواند یکى از دو مسیر سلطانى (کناره دجله) و یا کناره فرات را تأیید کند؛ زیرا این دو راه، در مسافتى طولانى، با هم مشترک هستند و منطقه حَلَب، در مسیر هر دو راه قرار دارد.
از سوى دیگر، به کار رفتن واژه «یزعمون (گمان دارند)» از سوى مؤلّف معجم البلدان، بر قابل استناد نبودن این پندار، دلالت دارد، بویژه آن که فرزندى به نام محسن و یا همسر باردارى از امام حسین علیه السلام در وقایع کربلا، سراغ نداریم و سخنى از آنها در کتاب هاى در دسترس، نیامده است، و وجود شهرت محلّى، بر فرض درستى گزارش، از حدّ یک عقیده عمومىِ معمولى، فراتر نمى رود. [7]

2. ممکن است برخى بر اساس یکى بودن مسیر بردن سرِ امام حسین علیه السلام و حرکت کاروان اسیران واقعه کربلا، با استناد به گزارش ابن شهرآشوب ـ که به نقل از نطنزى، به ماجراى برخورد راهب صومعه با سرِ امام حسین علیه السلام، در منزل قِنَّسرین (در شمال شام) پرداخته است ـ،[8] بخواهند عبور از راه سلطانى را اثبات کنند.
پاسخ این گروه، آن است که پیش فرض این استدلال، یعنى یکى بودن مسیر حرکت کاروان اسیران و سرِ مبارک امام حسین علیه السلام، مسلّم نیست [9] و این احتمال، وجود دارد که سر را در شهرها چرخانده باشند؛ امّا اسیران را از راهى کوتاه تر برده باشند. حتّى در برخى اخبار، آمده است که سر مطهّر امام علیه السلام را پس از ورود اسرا به شام، در شهرهاى شام نیز گردانیدند، چنان که در شرح الأخبار آمده است: «آن گاه یزید ملعون، دستور دارد که سرِ حسین علیه السلام را در شهرهاى شام و دیگر شهرها بگردانند.»[10]
مطابق این نقل، این امکان وجود دارد که سر مطهّر امام علیه السلام، پس از رسیدن به شام، به مناطقى چون موصل و نَصیبین هم ـ که در راه سلطانى قرار دارند ـ، رسیده باشد.
از این رو، احتمال دارد که این گونه حوادثِ گزارش شده، مربوط به روزگار چرخاندن سر پس از رسیدن اسیران به شام بوده و یا در مسیر حرکت آنان به سوى شام، اتّفاق افتاده باشد.
همین احتمال، در باره مکان هایى که به «رأس الحسین علیه السلام » موسوم اند، وجود دارد. ابن شهرآشوب، در ذکر مناقب امام علیه السلام آورده است: «از فضیلت هاى ایشان (امام حسین علیه السلام )، کراماتى است که از مکان هایى که به آنها «رأس الحسین علیه السلام » گفته مى شود و از کربلا تا عَسقَلان و در میان آن دو (موصل و نَصیبین و حَماه و حِمْص و دمشق و جز اینها) قرار دارند، دیده شده است.» [11]
در باره این مناطق، علاوه بر این که ابن شهرآشوب، تصریح نکرده که اسیران یا سر مطهّر، از آنها گذر داده شده اند، این احتمال وجود دارد که چون سالیان درازى در قلمرو حکومت هاى شیعى یا دوستدار اهل بیت علیهم السلام (مانند: آل حَمْدان و فاطمیان) بوده اند، در آنها به هر دلیل یا انگیزه اى (چه واقعیت، چه یادبود و چه خواب و…)، «رأس الحسین» هایى ایجاد شده باشد، چنان که رأس الحسینِ موجود در قاهره، در زمان فاطمیان، ایجاد شد. افزون بر این، ماجراى راهب و سر، براى برخى مکان هاى دیگر هم ذکر شده که به دلیل بعید بودن تکرار این ماجرا، گزارش ابن شهرآشوب، [12] دست خوشِ تعارض مى گردد؛ زیرا یکى از مکان هاى ذکر شده، دِیْرى در اوایل راه است [13] و با قِنَّسرین ـ که در اواخر راه واقع است ـ، همخوان نیست.
گفتنى است بر فرض صحّت گزارش ابن شهرآشوب نیز، گذشتن کاروان اسیران از راه سلطانى اثبات نمى شود؛ زیرا بخشى از راه سلطانى، با راه فرات، مشترک است و منطقه قِنَّسرین، در مسیر کناره فرات نیز قرار دارد. البتّه این گزارش، در صورت درستى، عبور از راه بادیه را نفى مى کند.

3. به گمان ما و بر خلاف آنچه در عصر اخیر رواج یافته، گذشتن کاروان اسیران کربلا از راه سلطانى، کمترین احتمال را دارد؛ زیرا دورترین راه است و اساسا راهى نیست که براى کاروانى کوچک ـ که به اسارت مى روند، نه براى گردشگردى ـ، انتخاب شود. افزون بر این که پیموده شدن این راه، مدرک معتبرى ندارد و مستند این قول، مقتل منسوب به ابو مِخنَف است. [14]
از سوى دیگر، پذیرش عبور از راه طولانىِ سلطانى، با ماجراى «اربعین» و این که اسیران در بازگشت از شام، در اوّلین اربعین واقعه عاشورا بر سرِ مزار حسین علیه السلام حاضر شده باشند نیز ناسازگار است. [15]
ممکن است گفته شود که قدرت نمایىِ دستگاه حاکم، اقتضا مى کرده که اسیران را از درون شهرها عبور دهند و از این رو، آنان را از راه سلطانى برده اند؛ امّا این دلیل با بردن اسیران از مسیر کناره فرات نیز سازگار است؛ زیرا در این مسیر هم شهرهاى مهمّى واقع بوده است. افزون بر این، با چرخاندن سرهاى شهدا نیز این قدرت نمایى به انجام مى رسیده و به چرخاندن گروهى اندک (در حدّ یک خاندان کوچک و متشکّل از چند زن و کودک)، نیازى نبوده است؛ زیرا این کار، اگر نشانه ضعف حکومت نباشد، نشانه قدرت آن هم شمرده نمى شود، بویژه که دستگاه حاکم، شجاعت و سخنورىِ امام زین العابدین علیه السلام و زینب کبرا علیهاالسلام و دیگر اسیران را در کوفه، شاهد بوده است. از این رو، سیاست، اقتضا داشته که اسیران را از بیراهه ببرند و در شهرها نچرخانند.

4. بر اساس آنچه گفته شد، تنها نکته اى که مى تواند حرکت کاروان اسیران از راه سلطانى و یا راه کناره فرات را بر راه بادیه ترجیح دهد، دسترس داشتن به آب رودخانه است که این نیز با توجّه به کوچک بودن کاروان و امکان حمل آب با شتر، چندان وجه استوارى نیست. مؤیّد این نکته، عدم ذکر جزئیّات سفر و نبودن گزارشى در باره رسیدن کاروان به شهرها و یا دست کم، یکى دو شهر مهمّ سرِ راه است، که خود، نشان از پیمودن مسیر بیابانى و یا حتّى بیراهه است.

5. برخى شواهد که مى توانند موجب ترجیح راه بادیه بر دو راه دیگر گردند، عبارتند از:
یک. راه کناره فرات و راه سلطانى، هر دو، داراى شهرهاى بسیارى بوده اند و اگر این راه ها، مسیر حرکت اسیران مى بود، بایستى نقل هایى از مواجهه مردم این شهرها با کاروانیان یا مشاهده شدن آنان در آن شهرها، در منابع معتبر مى آمد ـ چنان که در کربلا و کوفه و شام، چنین گزارش هایى وجود دارد ـ، در حالى که در این باره، هیچ نقلى نیامده است. بنا بر این، به نظر مى رسد که مسیر حرکت اسیران، از جایى بوده که کمترین حضور مردمى را داشته که همان مسیر بادیه است.
دو. اعتراض هایى که از لحظه شهادت امام حسین علیه السلام علیه حکومت اُمَوى، حتّى به وسیله برخى طرفداران حکومت و خانواده جنایتکاران، انجام یافت و بازتابى که واقعه عاشورا در کوفه به وجود آورد، قاعدتا حکومت را از این که اسیران و سر مطهّر امام علیه السلام را از مسیر شهرها و آبادى‌هاى پُرجمعیت عبور دهند، باز مى داشت. متن کامل بهایى نیز مؤیّد این مسئله است: «مَلاعین که سرِ حسین علیه السلام [را] از کوفه بیرون آوردند، خائف بودند از قبائل عرب که غوغا کنند و از ایشان، باز ستانند. پس راهى [را] که به عراق است، ترک کردند و بیراه مى رفتند.» [16]
سه. سرعت انجام گرفتن کار، در کارهاى حکومتى، یک اصل است. لازمه رعایت این اصل، گذر از کوتاه ترین و سریع ترین مسیر بوده است.

نتیجه نهایى
به دلیل نبودِ دلایل روشن و قابل اعتماد نمى‌توان اظهار نظر قطعى کرد؛ ولى با توجّه به نکاتى که گذشت، عبور کاروان اسیران کربلا از مسیر بادیه احتمال بیشترى را به خود اختصاص مى‌دهد.

مسیر حرکت کاروان اسیران کربلا، از شام به مدینه
بر اساس نقشه ویژه دانش‌نامه امام حسین علیه السلام [15] فاصله میان دمشق تا مدینه، تقریبا 1229 کیلومتر است و با احتساب دمشق و مدینه، شامل 32 منزل بوده است.
کاروان اسیران، در بازگشت از شام، قطعا این مسیر را پیموده اند و چنانچه در ضمن حرکت، به کربلا هم رفته باشند، مسیرِ بسیار طولانى ترى را سپرى کرده اند. حرکت پُررنج خانواده امام علیه السلام و همراهان، از مدینه آغاز شد و به مدینه نیز ختم گردید و حدّاقل مسیرى که این بزرگواران طى کرده اند (با فرض رفتن از کوفه به دمشق از کوتاه ترین مسیر، یعنى راه بادیه، و عدم احتساب رفتنِ مجدّد به کربلا)، حدود 4100 کیلومتر است، با این محاسبه:
431 کیلومتر (از مدینه به مکّه) + 1447 کیلومتر (از مکّه به کربلا) + 70 کیلومتر (از کربلا به کوفه) + 923 کیلومتر (از کوفه به دمشق از راه بادیه) + 1229 کیلومتر (از دمشق به مدینه) = 4100 کیلومتر.

پی‌نوشت‌ها:

3. فاصله کوفه تا شام به خط کاملاً مستقیم 867 کیلومتر است.
4. لشکر امیر مؤمنان علیه السلام هم براى نبرد صفّین، همین مسیر را پیمود.
5. از جمله، ر.ک: طریق الکرام من الکوفة إلى الشام.
6. معجم البلدان: ج 2 ص 284 و 186. این مطلب، در بغیة الطلب فى تاریخ حلب (ج1 ص 411 - 414)، مفصّل تر آمده است.
7. صِرفِ مطرح بودن یک ماجرا یا انتسابْ در افواه، بدون این که پیشینه روشنى داشته باشد، نمى تواند اطمینان بخش باشد، بویژه در گذشته که ثبت وقایع، چندان متداول نبوده است و قبور، معمولاً سنگ نوشته اى نداشته اند و امکان خلط و اشتباه، بسیار بوده است.لذا گاه قبرهایى در چند جا به یک نفر منسوب شده اند، نظیر آنچه در مورد زینب کبرا علیهاالسلام اتّفاق افتاده است. این بحث، دراز دامن است و در این جا، تنها به آوردن نمونه اى که شیخ طوسى در کتاب الغیبة (ص 358) آورده، بسنده مى کنیم: «ابو نصر هبة اللّه بن محمّد، گفته است: قبر عثمان بن سعید، در قسمت غربى شهر بغداد، در خیابان میدان و در ابتداى جایى است که به درب جبله مشهور است، در قسمت راستِ داخل مسجدِ درب، و قبر، در سمت قبله مسجد قرار دارد. رحمت خدا بر او! محمّد بن حسن [طوسى]، نویسنده این کتاب، مى گوید: من قبر او را ـ در جایى که ابو نصر، یاد کرده ـ دیدم و در جلوى آن، دیوارى ساخته شده بود و محراب مسجد، در آن قرار داشت و در کنارش درى بود که از آن به مقبره ـ که در اتاقى کوچک و تاریک قرار داشت ـ وارد مى شدند. ما وارد آن مى شدیم و علنى، آن را زیارت مى کردیم. از زمان ورود من به بغداد، به سال چهارصد و هشت تا چهارصد و سى و چند، همچنان بود تا این که رئیس ابو منصور محمّد بن فرج، آن دیوار را خراب کرد و قبر در فضایى باز، واقع شد و براى آن، ضریحى ساخته شد و سقفى بر روى آن، زده شد. هر کس مى خواست، وارد مى شد و او را زیارت مى کرد و همسایه هاى آن محلّه، به زیارت قبر عثمان، تبرّک مى جستند و مى گفتند که وى، مرد صالحى بوده است. گاهى هم مى گفتند که او، پسر دایه حسین علیه السلام بوده است(!) و از واقعیتِ حال وى، اطّلاعى نداشتند. این قبر تا امروز (یعنى سال 447) همان گونه هست». مى بینیم که گروهى در باره قبر مشخّص عثمان بن سعید ـ که یکى از نوّاب خاصّ امام زمان علیه السلام است ـ بحث قبر فرزند دایه امام حسین علیه السلام بودن را مطرح کرده اند، در حالى که زمان طولانى اى هم از درگذشت عثمان، نگذشته بوده است.
8. المناقب، ابن شهرآشوب: ج 4 ص 60.
9. بر پایه گزارش تاریخ طبرى، تاریخ دمشق و الإرشاد مفید، پس از واقعه کربلا، ابتدا سر مقدّس سیّد الشهدا علیه السلام و سایر شهیدان را به شام فرستادند و پس از آن، اسیران را اعزام کردند؛ لیکن طبق شمارى دیگر از گزارش ها، سرهاى شهدا، همراه با اسیران به شام فرستاده شده اند. برخى گزارش ها هم حاکى از آن اند که سرهاى شهیدان، همراه اسیرانْ اعزام شدند؛ لیکن سر مقدّس سیّد الشهدا علیه السلام، پیش از کاروان به دمشق رسید.
10. شرح الأخبار: ج 3 ص 159.
11. المناقب، ابن شهرآشوب: ج 4 ص 82. در باره «رأس الحسین»هاى موجود در مناطق مورد اشاره و حتّى خارج از این مناطق و ارزیابى تاریخى آنها، ر.ک: نگاهى نو به جریان عاشورا: ص355 (مقاله «رأس الحسین و مقام هاى آن»، به قلم مصطفى صادقى).
12. المناقب، ابن شهرآشوب: هنگامى که سر حسین علیه السلام را آوردند و در منزلى به نام قِنَّسرین 1 فرود آمدند، راهبى از دِیْرش به سوى سر، حرکت کرد و نورى را دید که از دهان آن، ساطع بود و به آسمان مى رفت. راهب، 10هزار درهم به آنان (نگهبانان) داد و سر را گرفت و به درون دِیرش برد و بدون آن که شخصى را ببیند، صدایى شنید که مى گفت: «خوشا به حالت ! خوشا به حال آن که قَدر این سر را شناخت!». راهب، سرش را بلند کرد و گفت: پروردگارا! به حقّ عیسى، به این سر بگو که با من، سخن بگوید. سر به سخن آمد و گفت: «اى راهب ! چه مى خواهى؟». گفت: تو کیستى؟ گفت: «من، فرزند محمّدِ مصطفى و پسر علىِ مرتضى هستم. پسر فاطمه زهرا و مقتول کربلایم. من، مظلوم و تشنه کامم» و ساکت شد. راهب، صورت به صورتش نهاد و گفت: صورتم را از صورت تو بر نمى دارم تا بگویى: «من، شفیع تو در روز قیامت هستم». سر به سخن در آمد و گفت: «به دین جدّم محمّد، درآى». راهب گفت: گواهى مى دهم که خدایى جز خداوند نیست و گواهى مى دهم که محمّد، پیامبر خداست. آن گاه حسین علیه السلام پذیرفت که شفاعتش کند. صبحدم، آن قوم، سر و دِرهم ها را گرفتند و چون به وادى رسیدند، دیدند که درهم ها سنگ شده است.
13. مثیر الأحزان ـ به نقل از سلیمان بن مهران اَعمَش ـ: هنگامى که ایّام حج در طواف بودم، دیدم که مردى مى گوید: خدایا ! مرا بیامرز و مى دانم که نمى آمرزى. دلیلش را از او پرسیدم. گفت: من، یکى از چهل تنْ حاملانِ سر حسین به سوى یزید در راه شام بودم. پس از حرکت از کربلا، در نخستین منزل، بر دِیْر (صومعه) مسیحیان، فرود آمدیم و سر هم بر سر نیزه بود. خوراک آوردیم و سرگرم خوردن بودیم که ناگهان، کفِ دستى از دیوارِ دیر [بیرون آمد و]با قلمى آهنین و به خطّى خونین نوشت: {0 آیا امّتى که حسین را کشته اند شفاعت جدّش را در روز حساب، امید مى برند ؟! 0} ما بى تاب شدیم و شکیب از دست دادیم. یکى از ما خم شد تا آن کفِ دست را بگیرد که ناپدید شد. پس یارانم باز گشتند. همچنین از پیران بنى سُلَیم، نقل شده است که چون با رومیان جنگیدند و به برخى کلیساهایشان وارد شدند، این بیت شعر را در آن جا دیدند. از آنان پرسیدند: از کِى این شعر در این جا نوشته شده است؟ آنان گفتند: سیصد سال پیش از بعثت پیامبرتان!
14. مقتل الحسین علیه السلام المنسوب إلى أبى مخنف: ص 180.
15. بویژه آن که این مقتل، ماجراهاى مفصّل و زمانبَرى را در ضمن حرکت کاروان اسیران، آورده است.
16. کامل بهایى: ج 2 ص 291.
17. رجوع کنید به نقشه «خط سیر کاروان حسینی از مدینه به مدینه».

موضوعات: محرم  لینک ثابت



[شنبه 1394-09-07] [ 08:23:00 ق.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

 
 
 
 
مداحی های محرم