سر می زنم به خانۀ آتش گرفته ای

پاکیزه آستانۀ آتش گرفته ای
اینجا بهشت سوختۀ حضرت خداست

عرشی ترین نشانۀ آتش گرفته ای
بعد از نماز برلب خود مشق می کنم

تسبیح عارفانۀ آتش گرفته ای
ثقلین مصطفی که امانت سپرده بود!!!

افتاد در میانۀ آتش گرفته ای
خون می چکید در دل شعله به روی خاک

از ساقۀ جوانۀ آتش گرفته ای
دیگر برای شانه زدن قوتی نداشت

از دست درد… شانۀ آتش گرفته ای
مادر! برای محفل پر شور عاشقی

سوزان ترین ترانۀ آتش گرفته ای
اشکم ز دیده می چکد و شعله ور شدم

در… روضه شبانه آتش گرفته ای
بهر رها شدن ز عذاب الیم حق

تو بهترین بهانۀ آتش گرفته ای
محبوبۀ خدائی و قدیسۀ علی

زهرای بی نشانۀ آتش گرفته ای
با یاد دست تو به دلم دست می دهد

احساس شاعرانۀ آتش گرفته ای
باید برای گریه به صحرا سفر کنی

ای وای عجب زمانۀ آتش گرفته ای
آتش گرفته ام ز تب داغ تو ببین

همپای نازدانۀ آتش گرفته ای
?شاعر:

مجتبی روشن روان

__________________________________

?اشعار ناب آئینے?

@shere_aeini

موضوعات: آیینه خدا  لینک ثابت



[سه شنبه 1396-11-17] [ 07:13:00 ب.ظ ]